زمان جاری : دوشنبه 11 تیر 1403 - 7:12 بعد از ظهر
نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم

ads
تعداد بازدید 352
نویسنده پیام
police
آنلاین

ارسال‌ها : 211
عضویت: 7 /9 /1392
محل زندگی: شهــــــر حــــــافظ
سن: 15
شناسه یاهو: adaneshvar2012
تشکرها : 71
تشکر شده : 175
عاشقانه
آرامش

 


یک رابطه . . .


به معنای تلفن صحبت کردن . . .قرار گذاشتن . . .بوسیدن 

و یا . . . . نیست .


به معنای اینه که به طرفت آرامش بدی . . . آرامش . . .


اینو بفهم . . .

 




 










 


دست بر دلم نگذار . . .


میسوزی . . .


داغ خیلی چیزها بر دلم مانده . . . 

 


 


















[font=Arial, sans-serif][font=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]این متن بخونید خیلی خوشگله

 



 

یه اتاقی باشه گرمه گرم..روشنه روشن..

تو باشی منم باشم..

کف اتاق سنگ باشه سنگ سفید..

تو منو بغلم کنی که نترسم..که سردم نشه..که نلرزم..

اینجوری که تو تکیه دادی به دیوار..پاهاتم دراز کردی..

منم اومدم نشستم جلوت و بهت تکیه دادم..

با پاهات محکم منو گرفتی ..دو تا دستتم دورم حلقه کردی..

بهت می گم چشماتو می بندی؟

میگی اره بعد چشماتو می بندی ...

بهت می گم برام قصه می گی ؟ تو گوشم؟

می گی اره بعد شروع می کنی اروم اروم تو گوشم قصه گفتن..

یه عالمه قصه طولانی و بلند که هیچ وقت تموم نمی شن..

می دونی؟ می خوام رگ بزنم..رگ خودمو..مچ دست چپمو..یه حرکت سریع..

یه ضربه عمیق..بلدی که؟

ولی تو که نمی دونی می خوام رگمو بزنم ..تو چشماتو بستی ..نمیدونی

من تیغ رو از جیبم در میارم..نمی بینی که سریع می برم..نمی بینی

خون فواره می زنه..رو سنگای سفید..نمی بینی که دستم می سوزه

و لبم رو گاز می گیرم که نگم اااخ که چشماتو باز نکنی و منو نبینی..

تو داری قصه می گی.................

.......................................















نمایـــــش احســــــــاس با عکــــس



دوجین کار سرم ریخته،

اول باید خورشید را باید به آسمان سوزن کنم

و بعد منت ماه را بکشم تا به شب برگردد،

سپس باد ها را هل بدهم تا دوباره وزیدن بگیرند

وَ آنقدر با گل ها حرف بزنم، تا به یاد بیاورند , روزی زیبا بوده اند...

بعد از تو این دنیِا, یک دنیـــــــــا کار دارد, تا دوباره, دنیا شود .



باران گرفت

زنده شدی از میان هزار سال خاطره

خیس شدم از عطر بودنت



همه در باران تند تند راه می روند!

این منم که می ایستم و با چشم هایم به تو فکر میکنم...



زندگی شبیه شعریست ؛ قافیه هایش با من ،

” تو ” فقط همیشه ردیف باش !


کاش می شد باز نگاهم بکنی..
از ته دل ساده صدایم بکنی....
کاش هرچقدر که من بد بودم...
از سر نیکی دعایم بکنی....
کاش می شد باز به تابی تو به من...

این تن زخمی بی جان را دوایش بکنی...



















امضا کاربر
















پنجشنبه 21 آذر 1392 - 15:23
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از police به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: ahmad111 &

پاسخ ها


برای نمایش پاسخ جدید نیازی به رفرش صفحه نیست روی تازه سازی پاسخ ها کلیک کنید !



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش به انجمن :