زمان جاری : دوشنبه 11 تیر 1403 - 6:31 بعد از ظهر
نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم

ads
amir-admin
آفلاین



ارسال‌ها : 841
عضویت: 11 /8 /1391
محل زندگی: گــرگـــان
شناسه یاهو: jazzab.online
تشکرها : 291
تشکر شده : 190
پاسخ : 6 RE ** شب جهنمي **
فاصله دختر تا پیرمرد یک نفر بود . روی نیمکت چوبی روبروی یک آبنمای سنگی
پیرمرد از دختر پرسید:غمگینی؟
نه .
مطمئنی ؟
نه .
چرا گریه می کنی ؟
دوستام منو دوست ندارن
چرا؟
چون قشنگ نیستم .
قبلا اینو به تو گفتن ؟
نه .
ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم .
راست میگی ؟
از ته قلبم آره .
دخترک بلند شد پیر مرد را بوسید و به طرف دوستانش دوید ُ شاد شاد
چند دقیقه بعد پیرمرد اشکهایش رو پاک کرد کیفش را باز کرد و عصای سفیدش را بیرون آورد و رفت .




امضا کاربر

----------------------
میزی برای کار ، کاری برای تخت

تختی برای خواب ، خوابی برای جان

جانی برای مرگ ، مرگی برای یاد

یادی برای سنگ ، این بود زندگی !!


----------------------
چهارشنبه 27 شهریور 1392 - 17:24
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر

برای نمایش پاسخ جدید نیازی به رفرش صفحه نیست روی تازه سازی پاسخ ها کلیک کنید !
پرش به انجمن :